اخبار سراسریویژه

ترامپ یا بایدن؟ کدام یک رئیس جمهور آمریکا شود برای ایران بهتر است؟

به قلم ا.حکمت :

این روزها که تنور انتخابات آمریکا داغ است نه تنها توجه رسانه و مردم آمریکا معطوف به نتیجه ی این انتخابات است بلکه در دیگر کشورها و رسانه ها نیز بحث های آن داغ است و کارشناسان مختلف به گمانه زنی می‌پردازند که کدام یک شانس بیشتری برای انتخاب شدن دارد و یا اینکه کدام یک فرد بهتری می‌تواند باشد.

بالطبع در رسانه های فارسی زبان حالا چه رسانه های داخلی و چه رسانه های خارج از کشور این بحث ها نیز مطرح و هر کدام از افراد به بیان دیدگاه های خود می‌پردازند.

در این نوشتار سعی می‌کنیم تحلیلی پیرامون اوضاع امروز ایالات متحده آمریکا و سیاست های احتمالی هر کدام از کاندید ها در قبال ایران و دیگر کشورها در صورت پیروزی در انتخابات ارائه دهیم.

به باور نگارنده روسای جمهور ایالات متحده از ابتدا تا کنون چه از حزب دموکرات بوده باشند چه از حزب جمهوری خواه کاری نمی‌کردند که خلاف منافع آمریکا باشد و سیاست های کلی آنها یکسان است و این مسئله در خصوص بایدن و ترامپ نیز صدق می‌کند پس همان طور که آمریکای ترامپ مقابل چین و ایران و کره شمالی و روسیه و… ایستاد، آمریکای بایدن هم بیاید چنین خواهد کرد

منتهی آن چیزی که وجه تمایز میان این دو تفکر میباشد روش های آنها برای مقابله با کشورهای به اصطلاح – دشمن- امریکاست در صورتی که ماهیتاً رفتار همان رفتار است

سیاستی که ترامپ در قبال این کشورها خصوصا کشور ما اتخاذ کرده است سیاست “فشار حداکثری” و استفاده از تمام ابزار های ممکن جهت به زانو در آوردن طرف مقابل است و در صورت انتخاب مجدد ترامپ به نظر نمی‌رسد در این سیاست تجدید نظری صورت گیرد و همان سیاست اگر چه دیگر به اوج فشار خود رسیده است و تقریبا توان اعمال بیش از این را ندارد اما سعی می‌کند همان فشارها و محدودیت هارا حفظ کند تا نتیجتا طرف مقابل – که ایران باشد- تن به خواسته های آمریکا داده و امتیازاتی را که وی خواستار است تماما به او تقدیم کند.

ولی آمریکای بایدن چه؟ آیا آمریکای بایدن متفاوت خواهد بود و از در صلح با ایران وارد می‌شود؟!

آیا وی به محض رفتن به کاخ سفید بدون دریافت هیچ امتیازی به برجام باز می‌گردد و بعد از بازگشت هم چیزی را مطالبه نمی‌کند؟

به عقیده ی نگارنده پاسخ این سوالات منفی است، مگر می‌شود دولت قبل-که ترامپ باشد- اینهمه به ایران فشار وارد کرده است و ایران را در موضع ضعف قرار داده است حال دولت بایدن که آمد از تمام فرصت های موجود جهت امتیاز گیری بیشتر از ایران دست بکشد و تمام راه رفته ی ترامپ را یک طرفه عقب گرد کند و برود سر پله ی نخست؟!

البته از شعارهای بایدن بازگشت به برجام هست اما این بازگشت چگونه است؟!

آیا بازگشتی که بایدن از آن سخن می‌گوید بدون مطالبه ی امتیاز جدید است؟ البته که خیر

آن چیزی که در سخنان بایدن هویداست و وی صراحتا به آن اذغان کرده است این است که ابتدا به برجام باز می‌گردد و سپس با کمک شرکای اروپای خود شروع به تلاش برای مذاکره با ایران در محور های زیر میکند:

((متن به نقل از آرون کیاک، مشاور بایدن در امور یهودیان)) :

دولت جو بایدن، عدم دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای و اطمینان از آن را در صدر اولویت‌های خود قرار خواهد داد.

ما همزمان با حفظ همه گزینه‌ها روی میز، با متحدانمان همکاری خواهیم کرد تا تضمین کنیم که این امر محقق خواهد شد.
ما درباره سامانه‌های پرتاب مانند سامانه‌های موشک‌های بالیستیک و سرکوبگری داخلی در ایران و سایر اقدامات مخرب این کشور در منطقه هم [با متحدان خود] گفت‌وگو می‌کنیم.

دولت جو بایدن هنگام مقابله با ایران نیروی جامعه بین‌المللی را به کار خواهد گرفت.

خب اینجا ما می‌بینیم که صراحتا بیان می‌کنند که برای چهار موضوع هسته ای، موشک های بالستیک، فعالیت های منطقه ای ایران و بحث های حقوق بشری با اجماع سازی جهانی و به کمک اروپایی ها اقدام می‌کنند!

اینکه شد دقیقا مشابه صحبت های “ترامپ” منهای بحث اجماع سازی!!!!

در واقع آمریکای بایدن قصد دارد به برجام بازگردد و حال ممکن است امتیازات محدودی را به ایران بدهد و سپس همان امتیازات را به گروگان گرفته و این مطلب را مطرح کند که اگر می‌خواهید برجام کامل احیا شود و یا امتیازات محدود کنونی حفظ شوند باید سر چهار موضوع مطرح شده پای میز مذاکره بیایید، صحبتی که دقیقا جان کری وزیر اسبق امور خارجه ی ایالات متحده ی آمریکا به آن اشاره داشت، وی طی مصاحبه ای اذغان کرد که قصد ما این بود ابتدا به ایران پیشنهاد مذاکره سر باقی موضوعات را بدهیم و اگر قبول نکردند از برجام خارج شویم و اشتباه ترامپ این بود که ابتدا خارج شد و سپس پیشنهاد مذاکره داد!

و آمریکای بایدن در واقع بدنبال اجرای این سناریو است و قصدش ورود به برجام و به گروگان گرفتن آن برای ایجاد اهرمی جهت فشار بر جمهوری اسلامی و ایضا ایجاد فضایی برای تقابل مردم با حکومت برای رفتن به پای میز مذاکره است که پر واضح است در این راه رسانه های مختلف خارج نشین نوک پیکان ایجاد موج فشار افکار عمومی جهت انجام مذاکره می‌باشند.

اما اینجا آن چیزی که وجه تمایز ترامپ و بایدن برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره است این است که ترامپ با سیاست “فشار حداکثری” در صدد تسلیم ایران است اما این یکجانبه گرایی موجب عدم همراهی سیاسی دول اروپایی با وجود همراهی اقتصادی شده است و از طرفی ایران را در موضع کاملا برحق سیاسی قرار داده است که هر انسان منصف و عاقلی این را تایید می‌کند و مذاکره با اینهمه بدعهدی را پذیرا نیست

اما آمریکای بایدن سعی می‌کند هم ایجاد اجماع جهانی کند و هم مردم ایران را به فکر مذاکره با امریکا برای خلاصی از مشکلات اقتصادی بیندازد و هم موجب تقویت جناح موسوم به “غربگرا” که عمیقا تضعیف شده است می‌شود تا این جریان که از نظر گفتمانی به بن بست کامل رسیده مجدد با اسم رمز “مذاکره” به بازیابی پایگاه اجتماعی خود بپردازد و اسب خود را برای پیروزی در انتخابات ۱۴۰۰ ایران زین کند.

حال اینجا سوال مطرح می‌شود که اگر قرار است مذاکره موجبات رفع مشکلات کشور را فراهم کند خب چرا نباید به سمت آن برویم و زندگی مردم به تنگ آمده از مشکلات اقتصادی را نجات دهیم؟!

اما بازگشت به تجربه تاریخی کشور خودمان و ایضا دیگر کشورها موید این مطلب است که این مذاکرات نه تنها موجبات گشایش در امور کشور را نداشته اند بلکه با کاهش مولفه های قدرت ما زمینه را جهت اعمال فشار بیشتر محیا کرده اند.

در جریان انعقاد قرارداد هسته ای ایران به وضوح دیدیم که ابتدا تحریم های فلج کننده بر ایران اعمال شد بعد دولت فعلی با دادن امتیازات در عرصه ی هسته ای و عدم لغو تحریم ها و بلکه صرفا “تعلیق” تحریم ها که هر ۳ ماه یکبار باید به امضای رئیس جمهور آمریکا می‌رسید ما وارد قراردادی ۲۵ ساله با ۵+۱ شدیم اما در همان زمان دولت اوباما که خود متولی انعقاد برجام بود شروع به نقض آن و کاهش تعهدات آمریکا و تلاش برای کاهش امتیازات مندرج در قرارداد بوسیله ی اعمال تحریم های جدید کرد تا اینکه دولت به ترامپ رسید و وی به طور یک طرفه بعد از یکسال از قرارداد خارج شد

یا در خصوص کشورهای عراق و لیبی و کره شمالی شاهد همچین قول و قرار هایی بودیم که در لیبی آقای قذافی تمام تاسیسات هسته ای این کشور را بار کشتی ها کرد و روانه آمریکا کرد تا بلکه موجب از بین رفتن تحریم ها و فشارها گردد اما نه تنها تحریم برداشته نشد بلکه بیشتر هم شد و موجب قیام مرد این کشور برای سرنگونی حکومت قذافی شد و بعد همین اوبامای دموکرات به بمباران لیبی پرداخت و نهایتا با مرگ قذافی حکومت او کاملا سقوط کرد خب الان در لیبی بعد از حتی سرنگونی قذافی چه وضعی حاکم است؟!

از طرفی دولت وفاق فائز سراج که مورد حمایت ترکیه، قطر و انگلستان است و از طرفی دیگر دولت شیخ خلیفه حفتر که مورد حمایت امارات متحده عربی، عربستان سعودی، فدراسیون روسیه و مصر میباشد در حال جنگ و ستیز با یکدیگر هستند و این وسط نه تنها هیچ مشکلی بهبود پیدا نکرده است بلکه بسیار بر مشکلات افزوده شده است و کشور درگیر جنگ خونین چندین ساله شده است

در عراق نیز دیکتاتور معدوم این کشور یعنی صدام حسین تکریتی اجازه ی بازرسی از تمام مراکز نظامی خود را به غربی ها داد بلکه رضایت آنها را جلب کرده و موجب کاهش فشارها بر این کشور شود

اما نتیجه این بود که وقتی طرف مقابل به تمام اطلاعات نظامی عراق پی برد با خیال راحت به این کشور حمله و یک میلیون عراقی را قتل عام و میلیون ها نفر را معلول کرد و با گذشت ۱۷ سال از آن روزها عراق هنوز روی خوش ندیده است و سراسر ویران است و اگر ایران نبود همان ابتدا به سه کشور عرب سنی و عرب شیعه و کردها تقسیم میشد و یا بعدها داعش که ظهور کرد حاکم عراق میشد و چیزی از همین عراق تماما ویران کنونی هم نمی‌ماند

در کره شمالی نیز که کیم جونگ اون رهبر این کشور مدت ها در حال مذاکره با ترامپ بود شاهد شکست مذاکرات و عدم توفیق این کشور هستیم

پس طبق تجربه ی تاریخی چند سال اخیر کشور خودمان و ایضا تجربه ی دیگر کشورها طرف آمریکای با اعمال فشار و تحریم ابتدا کشور مورد نظر را مجبور به دادن تمام مولفه های قدرت خود به آمریکا می‌کند و سپس با حمله به این کشور، انرا از بیخ ویران می‌کند حال اینکه در خصوص ایران عدم توان دولت آمریکا برای گرفتن کامل امتیازات در یک مرحله موجب شد که در وضع کنونی باشیم و هنوز حرف هایی برای گفتن داشته باشیم وگرنه سرنوشت لیبی و عراق در پیش روی ما بود.

اما راه حل چیست؟

آیا باید وضع اقتصادی موجود را تا زمان نامعلومی تحمل کنیم و هیچ راه برون رفتی وجود ندارد؟!

خب مسلما خیر

درست است که کشور ما تحت شدیدترین فشار تحریم هاست اما آنچه که موجب تا این حد اثرپذیری تحریم ها شده است ضعف داخلی ماست پس اگر تلاش کنیم می‌توان با اصلاح ساختارهای کشور و ایضا ایجاد تحرک در بخش های مختلف کشور زهر تحریم هارا گرفت

به عنوان مثال دولت ما الان با کسری بودجه مواجه است این در حالی است که ده ها هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی و ایضا معافیت های مالیاتی مشابه آنچه به سلبریتی ها داده شده است در کشور وجود دارد خب اگر این ارقام وصول گردد آیا نمی‌توان موجبات بهبود اوضاع مالی دولت و سپس تاثیر آن در بودجه و بهبود اوضاع را ایجاد کرد؟!

یا همین پایه های مالیاتی جدید که در مجلس کنونی در حال تدوین که موسوم به مالیات بر عایدی هستند که قرار است بر فعالیت های سوداگرانه مانند آنچه که در بازارهای ارز و طلا و خودرو و مسکن و…. طی این سالها دیده ایم نمی‌تواند مانع نوسانات و سپس حرکت نقدینگی به سمت فعالیت های مولد گردد؟!

یا گزارش هایی که صدا و سیمای خودمان تهیه می‌کند و هر دفعه صحبت از یک کالا می‌کند که خام صادر و طرف مقابل با فرآوری آن دهها برابر سود می‌کند اگر جلوی این کارها گرفته شود و به سمت عدم خام فروشی و تولید فراورده رویم آیا جبران نفتی که امروزه تحریم است و امکان فروشش را نداریم نمی‌کند؟ آیا موجب کاهش بیکاری و افزایش اشتغال و ایضا درآمد مردم نمی‌شود؟!

موارد اینچنینی بسیار است که می‌تواند راهگشای کشور باشد منتهی نیازمند اراده ای در راس قوه اجرایی کشور است که طی این ۷ سال از آقای روحانی و تیم اش ندیده ایم امید است که در انتخابات ۱۴۰۰ فردی با همچین رویکردی سرکار بیاید و بدون گره زدن تمام مشکلات کشور به قرارداد به توافق با ایالات متحده، به فکر اصلاح ساختار های درونی و استفاده ظرفیت های درونی باشد و در عرصه خارجی هم کل دنیا را در چند کشور غربی خلاصه نکند./ به قلم ا.حکمت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا